تسلیت اقا جان
اقا جان سلام
هروقت خواستم برایتان بنویسم انقدر نوشتن برایم سخت مینمود که بانشستن عرق شرم بر پیشانی ام دل تنگی هایم به یاد فراموشی سپرده می شد.
ولی اینبار حس غریبی توان نوشتن را در وجودم رقم میزند و اراده ام را تقویت می کند .با تمام کارهای بدم که باعث ایجاد فاصله بین من وشما میشود…
وقتی به یاد غم از دست دادن پدر بزرگوارتان می افتم فکر همدردی با قتب داغدار ومبارکتان به من جرات نوشتن میدهد…
التیام بخش قلب داغدارتان در این لحظات سخت چیست؟؟؟
اما به خوبی درک میکنم تا چه حد ناراحت ومتالم هستید…..
در طواف خانه ی خدا یاد پدر غریبتان همواره با شما عجین است و اعمال حج رابه نیابت از ایشان انجام میدهید…
کاش انقدر جرات داشتم که می توانستم حرفی برای نه نه…..اقا……کاش انقدر لیاقت داشتم که بتوانم مرحمی بر دل غم دیده تان می بودم اما وقتی نگاه به اعمالم می کنم که چقدر فاصله ایجاد کرده ام بین خودم وشما…….
مولای من اجرک الله…..
اما مولای من قلبم ارادتمند ومشتاقانه طالب شماست…..